نویسنده: هادی خسروشاهی



 
به رغم اینکه فعالیت سیاسی اخوان در ادوار مختلف دستخوش فراز و نشیب هایی شده بود، ولی موجودیت آن در سرزمینهای اشغالی هرگز از بین نرفت. البته گروهی مدعی هستند که رفتار مقام های اسرائیلی در برخورد با اخوان تا حدودی در تغذیه تداوم موجودیت آن سهیم بوده است!!، ولی هدف مقام های صهیونیست از ترویج چنین شایعاتی، همواره دامن زدن به رقابت میان اخوان و دیگر نیروهای اسلامی و رهبری ملی فلسطینی بوده است. بدیهی است که ادعایی از این دست، برای تفسیر و توجیه افزایش نفوذ سیاسی جریان اسلامی در مرحله کنونی کافی و معقول نیست؛ زیرا اوج گیری سیاسی جریان یاد شده، بخشی از پدیده ای فراگیر و عمومی است که تمام منطقه عربی شاهد آن است و به سرزمین اشغالی هم محدود نمی شود.
شاید اینجا مجال مناسبی برای پرداختن به علل این پدیده و ارائه تصویری تحلیلی و چندبعدی در مورد آن نباشد. بدون شک، عوامل متعددی در پیدایش این پدیده نهفته است، از جمله:
1. اوج گیری نقش سیاسی کشورهای نفت خیز پس از جنگ 1973 میلادی؛
2. مهاجرت به خلیج فارس و کشورهای عربی دیگر؛
3. ناتوانی دیگر نیروهای سیاسی و عقب نشینی آنها در سالهای اخیر؛
4. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران.
در این میان، مهمترین عامل به ماهیت فرهنگی عربی که بر شالوده مذهب سنتی استوار است، باز می گردد، فرهنگ عربی- اسلامی، در کنار عوامل دیگر، همواره زمینه مناسبی را برای تجدید حیات اندیشه مذهبی فراهم کرده است. در این چارچوب، پاره ای از نمودهای اجتماعی- سیاسی- تشکیلاتی بر افزایش نفوذ سیاسی جریان اسلامی در سرزمین اشغالی، پس از 1967، از پدیده های اجتماعی اوج گیری جریان اسلامی است.
براساس آمار موجود، در سالهای اخیر تعداد مسجدها در کرانه باختری از 400 مسجد، در 1965، به 750 مسجد افزایش پیدا کرده است. همچنین در نوار غزه بیش از 600 مسجد وجود دارد،‌ در حالی که 20 سال پیش تعداد آن از 200 مسجد تجاوز نمی کرد.(1)صرف نظر از میزان صحت کامل این ارقام( به علت نبود نمودارها و آمارهای دقیق) باز به منزله یکی از پدیده های اوج گیری جریان اسلامی در حیات اجتماعی محسوب می شوند، بویژه که افزایش تعداد مسجدها با افزایش فعالیت اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی آنها همراه بوده است. تظاهرات سیاسی متعددی در اعتراض به سیاست های اشغالگران، از مسجدها آغاز شد. مسجدها که از روند تعطیل اماکن عمومی به وسیله نیروهای اشغالگر مصون مانده بودند، به میعادگاه بحث و گفتگوی جوانان مسلمان در مورد مسائل سیاسی روز مبدل شدند و درواقع همین امر باعث ظهور نقش سیاسی مسجدها شد.
افزایش کمّی تعداد مسجدها تنها پدیده اجتماعی تغذیه کننده جو مذهبی نبود، بلکه در سال های اخیر آنچه به نام « الجمعیات الاسلامیه» (انجمن های اسلامی) خوانده می شود، رو به فزونی و گسترش نهاده است. در شماری از روستاهای فلسطینی- روستاهای: المثلث، الجلیل و الناصره- « انجمن ها» فعالیتهای اجتماعی متنوعی انجام می دهد، مانند: ‌کمک به خانواده های بی بضاعت، ساختن مسجد، تأسیس مهدکودک و سازمان دهی اردوگاههای کار که شمار آنها در روستای ام الفحم به 3 اردوگاه رسیده است. « انجمن ها» فعالیت های فرهنگی دیگری دارد که بر روشنگری مذهبی- جهت رویارویی با آنچه تهاجم « تمدن لائیک» خوانده می شود- متمرکز است.
هزینه های مالی « انجمن ها» از وجوه و کمکهایی که « کمیته های زکات»‌وابسته به آن ها جمع آوری می کنند، تأمین می شود.
گسترش جو مذهبی در حیات اجتماعی، در برخی نشانه های رفتاری افراد، بویژه در نوار غزه، منعکس شده است- مانند افزایش تعداد زنان با حجاب و برپایی جشن ها در مناسبات اسلامی.(2)
همچنین برخی از افراد، حملاتی را علیه اماکن فروش مشروبات الکلی و مراکز فساد و زنانی که حجاب اسلامی را رعایت نمی کنند، انجام داده اند.
حجم نیروهای سیاسی وابسته به جریان اسلامی، با انجام چندین پژوهش محلی و نظرخواهی سیاسی، در کنار نتایج انتخابات دانشجویی که در سال های اخیر در دانشگاههای فلسطین اشغالی برگزار شده، دیگر در پرده ابهام نیست.
در یکی از تحقیقات محلی که در نیمه نخست دهه 70( در فاصله بین سالهای 1971 تا 1973) در مورد گروهی از دارندگان مشاغل آزاد در پاره ای از مناطق مانند: جنین، طولکرم و نابلس صورت گرفت، معلوم شد که نزدیک به 55 درصد از افرادی که با آنان گفتگو به عمل آمده ترجیح می دهند که مذهب در زندگی اجتماعی دخالت داشته باشد. همچنین اکثریت آنها(76 درصد) اسلام را به عنوان چارچوب زندگی خود پذیرفته اند. البته، این نتیجه گیری، منعکس کننده حجم واقعی جریان اسلامی به عنوان یک جریان سیاسی سازمان یافته نیست؛ زیرا اسلام می تواند چارچوب مورد قبول بسیاری از نیروهای سیاسی دیگر هم باشد. در آخرین نظرخواهی که روزنامه الفجر و کانال تلویزیون استرالیا و نشریه نیوزدی آمریکا در آگوست 1986 در سرزمینهای اشغالی انجام دادند، موقعیت جریان بیش از پیش نمایان شد. در مراجعه به آراء هزار شهروند از شهرها و روستاها و اردوگاههای مختلف کرانه باختری و نوار غزه، متشکل از قشرهای ناهمگون، از آنان خواسته شد که در مورد بیش از 30 سؤال دیدگاههای خود را بیان کنند. از میان این سؤالها شاید آنچه به کار این بحث می آید سؤال چهاردهم باشد. در سؤال چهاردهم به طور مشخص گفته شده بود: «‌در صورت تشکیل یک کشور فلسطینی مستقل، کدام یک از نامهای سیاسی را به عنوان نظام حکومتی آن کشور، برمی گزینید؟» پاسخها بدین نحو بود:
1. نظام حکومت پادشاهی بر مبنای قانون اساسی1/1 درصد.
2. نظام سرمایه داری شبیه نظامهای موجود در اروپای غربی و آمریکا 1/9 درصد.
3. نظام سوسیالیستی شبیه کشورهای سوسیالیستی در اروپای شرقی و روسیه شوروی: 6/7 درصد.
4. نظام مبتنی بر قوانین اسلامی 26/5 درصد.
5. نظام مبتنی بر پان عربیسم- وحدت اعراب- 2/1 درصد.
6. کشوری: فلسطینی، عربی، اسلامی 29/6 درصد.
7. کشوری فلسطینی، لائیک و دمکراتیک 10/4 درصد.
8. کشوری فلسطینی و دموکراتیک 21/2 درصد.
9. نظامهای دیگر 5 درصد.
اگر بگوئیم تنها گروه چهارم که عنوان : « نظام مبتنی بر قوانین اسلامی» را برگزید، نمایانگر جریان اسلامی است و پاسخ « کشوری فلسطینی عربی اسلامی» تنها منعکس کننده گرایشی کلی است و مفهوم مشخصی( نظام مبتنی بر قوانین اسلامی) را دربر ندارد، در آن صورت جایگاه گزینه اسلامی را در میان سایر گزینه های سیاسی مندرج در این نظرخواهی، می توان مشخص کرد. بدون شک، گزینه اسلامی درصد قابل توجهی را احراز کرده و در میان دیگر گرایش های سیاسی، موقعیت ویژه و پراهمیتی را به دست آورده است.

پیروزی حرکت اسلامی در دانشگاهها

با پیگیری حرکت سیاسی در 5 دانشگاه( به استثنای دانشگاه بیت لحم که هزینه های آن را مؤسسه های مسیحی تأمین می کنند) به نامهای: النجاح، بیرزیت، دانشگاه اسلامی غزه و بیت المقدس و الخلیل، اوج گیری محسوس نیروهای حرکت اسلامی مشخص می شود. اگر برتری این خط و تسلط آن بر اتحادیه های دانشجویی - و کم و بیش در دانشگاههای بیت المقدس و الخلیل به علت اسلامی بودن و یا رنگ اسلامی این دانشگاهها- امری پذیرفتنی و قابل توجیه باشد، اوج گیری این جریان در دانشگاههای: النجاح در نابلس و بیرزیت در رام الله، با توجه به فعال بودن گرایش های لیبرالی و لائیک در این دانشگاهها، همچنان سؤال برانگیز است. رشد جریان اسلامی از اواخر دهه 70 آغاز شد و آخرین انتخابات اتحادیه دانشجویان در 1979، در دانشگاه بیرزیت، شاهد برتری قابل ملاحظه نامزدهای مذهبی(43درصد) در رویارویی با کاندیداهای «اتحاد ملی» بود. البته در آن موقع، در فهرست نامزدهای مذهبی، نام برخی از مسیحیان نیز به چشم می خورد و کاندیداهای مذهبی شعار «مسجد و کلیسا علیه بی دینان» را مطرح کردند، ولی یک سال بعد، فهرست کاندیداهای مذهبی رنگ اسلامی خالص به خود گرفت. میزان آراء به دست آمده بین 25 تا 35 درصد بود. جناح اسلامی در دانشگاه النجاح، در سال های 1980 تا 1981 با موفقیت های بیشتر یا مشابهی رو به رو شد.(3)
1982،‌ سالی استثنایی بود. در آن زمان تجاوز اسرائیل به لبنان و خروج نیروها و رهبری سازمان آزادی بخش از بیروت، شرایط ویژه ای را بر حرکت سیاسی در درون سرزمین های اشغالی تحمیل کرد. جریان های سیاسی مختلف، به منظور حفظ وحدت و انسجام خود، بر پیرامون سازمان گرد آمده و به طور موقت اختلاف های سیاسی را به علت بحران پیش آمده، کنار گذاردند.
سال های بعد، نمودهای دیگری دربرداشت، زیرا جناح اسلامی در دانشگاه بیرزیت 31/3 درصد کل آراء را احراز کرد. در 1985، کاهش مختصری در نسبت آراء روی داد. در مقابل، نیروهای چپ (نیروهایی که قاعدتاً باید در بیرزیت نیرومند باشند) تنها 25 درصد آراء را به دست آوردند و جنبش فتح 40 درصد آراء را به خود اختصاص داد.
در انتخابات 1986 در دانشگاه النجاح، فهرست کاندیداهای فتح- جناح شهید سعد صایل- در رتبه نخست قرار گرفت و 1511 رأی به دست آورد، یعنی 52 درصد کل رأی دهندگان که تعداد آنها 89درصد کل دانشجویان را تشکیل می داد. فهرست کاندیداهای اسلامی با 1154 رأی در رده دوم بود. جناح جبهه دانشجویی- ائتلاف جبهه خلق و کمونیستها- 309 رأی و جناح اتحاد ملی 98 رأی کسب کرد!
در 1987، در آخرین انتخابات برگزار شده در دانشگاه النجاح، گرچه آراء به دست آمده تفاوتهای اندکی پیدا کرد، اما در رده بندی جناحها، تغییر عمده ای حاصل نشد. کاندیداهای فتح،‌ به نام جنبش جوانان دانشجو- جناح خانواده های شهدای انقلاب فلسطین- با احراز 144 رأی، کلیه 11 کرسی شورای دانشجویان را از آن خود کردند. کاندیداهای جریان مذهبی- جناح شهداء صائب وجوده- با کسب 1238 رأی در رده بعدی قرار گرفتند. سپس، جبهه خلق- جناح شهید غسان کنفانی- با 209 رأی و کاندیداهای جبهه دموکراتیک- جناح شهید خالد نزال و حاج سامی ابوغرش- با 99 رأی در رده آخر قرار گرفتند.

درگیری با جریان چپ

جای تعجب نیست اگر جریان رو به رشد اسلامی، خود را در صحنه کشمکش های سیاسی مطرح کند. سالهای دهه 80 شاهد چندین درگیری میان اسلامی ها و دیگر نیروهای سیاسی، چه در دانشگاهها و چه در دیگر سازمانها و هیئتهای سیاسی ملی گرا بود. شاید مهمترین آنها درگیریی بود که در «هلال احمر غزه» به وقوع پیوست و کار به استفاده از سلاح کشیده شد. همچنین در درگیری خشونت آمیز دیگری میان دانشجویان طرفدار گرایش اسلامی و جریان های غیرمذهبی و چپ گرا، یکی از استادان مسلمان دانشگاه غزه کشته شد.
در واقع، پیروان جریان اسلامی از اواخر دهه 70 به طور مداوم به مبارزه با چپ گرایان و نیروهای غیراسلامی ادامه دادند. با آغاز سال 1980، دانشگاه غزه صحنه تظاهراتی شد که در اعتراض به تسلط چپ گرایان بر سازمان ها و هیئت های ملی گرای فلسطین برپا شد. در این کشاکش، مقر هلال احمر مورد هجوم قرار گرفت و به آتش کشیده شد. در همان سال، حادثه دیگری در ماه اکتبر رخ داد. کمیته « گرایشهای ملی»، وابسته به سازمان آزادی بخش، در مسجد « البیره» گردهمایی ترتیب داده بود. در این بین، عده ای به منظور برهم زدن جلسه وارد عمل شدند. هنوز سال 1982 به پایان نرسیده بود که در دانشگاه النجاح ناآرامی هایی در کادر آموزشی و اتحادیه دانشجویان روی داد و به زخمی شدن دهها تن انجامید. ناآرامی های مشابهی نیز در دانشگاه الخلیل به وقوع پیوست. یک سال بعد، دانشگاههای غزه شاهد اعتصابی بودند که نزدیک به 3 هفته ادامه یافت. شورای اداری اسلامی دانشگاه مذکور عضویت یکی از افراد را که به داشتن روابط نزدیک! با کمونیست ها مظنون بود، نپذیرفت. کار به درگیری میان طرفین کشیده شد و چندین زخمی بر جای گذاشت. هنوز سال به پایان نرسیده بود که پیروان جریان اسلامی در دانشگاههای غزه و الخلیل و بیرزیت گردهم آمده و شعارهایی علیه مدیران مسیحی دانشگاه سر دادند. در آغاز سال 1984، اسلامی ها در مراسم سالگرد تأسیس حزب کمونیست فلسطین، در دانشگاه النجاح با گروهی از دانشجویان مخالف درگیر شدند. بدون شک، وقوع چنین حوادثی، نشان دهنده ناسازگاری سیاسی گروههای مختلف در صحنه سیاسی فلسطین است. این بدان معناست که اختلاف نظر در مورد ماهیت دولت فلسطین و نظام اجتماعی آن، چه بسا نیروهای سیاسی را به یک کشمکش داخلی سوق دهد. و البته خطر واقعی برای هر حرکت رهایی بخش ملی در همین نکته نهفته است!

فعالیت های سازمان یافته

آنچه ذکر شد، پاره ای از نمودهای سیاسی و اجتماعی است که نیرومندی نسبی جریان اسلامی در سرزمین اشغالی را نمایان می سازد، اگرچه اینها تمام نمودهای موجود نیست؛ زیرا این جریان با فعالیت سازمان یافته و تشکیلاتی آشنا شده است و در سال های اخیر شاهد پیدایش سازمان ها و گروههای متعددی بوده که تنها شعار « اسلام» را در دست گرفته اند. دامنه فعالیت پاره ای از این سازمان ها و گروهها به کار تبلیغ محدود می شود، مانند « جماعة التبلیغ و الدعوه» که پایگاههای متعددی در مناطق مختلف ایجاد کرده و دارای روابط مستحکمی با کشورهای هند و پاکستان- زادگاه رهبر جنبش و بنیان گذار آن مولانا محمد الیاس- است. این گروه، از انجام هرگونه فعالیت سیاسی خودداری کرده و به تبلیغ در مسجدها و مکانهای عمومی بسنده می کند. مبنای این تبلیغ، بر پیروی از سیرت پیامبر(ص) و تلاش برای آگاه سازی عموم مسلمانان در مورد مفهوم« امت اسلامی» ‌استوار است. اما گروههای دیگری که از محدوده تبلیغ پا فراتر نهاده، دست به فعالیت های سیاسی می زنند متعدد هستند که از آن جمله « حزب الله» است که در داخل زندانهای دشمن، بویژه زندان مجدل و در حمایت از انقلاب اسلامی ایران بوجود آمد. و گروه « جماعة المسلمین» که حضور محدودی در نوار غزه داشت و در پی احکام صادره از سوی دادگاه نظامی رامله، علیه برخی اعضای آن در دهم سپتامبر 1984 علنی شد.
در کنار این گروهها پاره ای از گروهها و سازمان های اسلامی دیگر نیز به نحوی با اخوان المسلمین، نماینده جریان سنتی اسلامی، پیوند داشته و یا از آن تأثیر پذیرفته اند. برای نمونه، حرکتی را می توان نام برد که تا حد زیادی ناشناخته است و یکی از اندیشمندان مسلمان در کرانه باختری به نام « بسام الجرار» آن را رهبری می کند. همچنین گروه «شباب المعرکه الاسلامیة»- جوانان نبرد اسلامی- در نوار غزه، در کنار « جمعیت الاصلاح الاسلامی»- جنبش اسلامی اصلاح- که بخش علنی « جماعت المسلمین» هوادار سازمان موسوم به « التکفیر و الهجره» بود، و اکنون دیگر فعالیتی ندارد. سپس نوبت به سازمان- «الشباب المسلم»- جوانان مسلمان - می رسد که بیشتر به اخوان وابستگی دارد.
به رغم دشواری ارائه تصویری کامل و دقیق از ساختار تشکیلاتی جریان اسلامی در سرزمین اشغالی، چه به علت پنهانکاری موجود پیرامون فعالیت برخی از اعضای آن و چه به خاطر شرایط اشغال، آنچه شایان توجه می باشد این است که حرکت ها بیشتر شیوه فعالیت سیاسی در کنار « تبلیغ» را به عنوان ابزاری برای گسترش اندیشه های خود دنبال می کنند. بنابراین، پیدایش سازمان جدیدی به نام « جهاد اسلامی» که شعار « اقدام مسلحانه» را سر داده و تقدم را به مسئله آزادسازی میهن و نابودی سلطه اشغالگران می دهد و این گونه از رویه سنتی اغلب گروههای اسلامی پیشین خارج می شود، نه تنها موقعیت مهم و متمایزی را کسب کرده، بلکه یک پدیده نوین در داخل جریان اسلامی به شمار می رود. گزافه نیست اگر بگوییم که جهاد اسلامی نماینده جناح جدیدی است که به موازات جناح سنتی اخوان المسلمین، موفقیت ویژه و مهمی را کسب کرده است.

جهاد اسلامی و اقدام مسلحانه

سازمان جهاد اسلامی، به مبارزه مسلحانه به عنوان استراتژی کار سیاسی ایمان دارد. نشریات این گروه نشان می دهد که « جهاد اسلامی» ‌به اجرای قوانین اسلامی در جامعه، پس از برپایی حکومت اسلامی در فلسطین، پای بند است. این امر، نابودی کامل حاکمیت صهیونیسم و موجودیت اسرائیل و در نتیجه تقدم بخشیدن به این هدف را اقتضاء می کند که تنها با اقدام مسلحانه و تلاش جهادی علیه نیروهای اشغالگر تحقق می یابد.(4)
انقلاب اسلامی ایران، که همه مسلمانان را برای آزادی قدس و کل فلسطین به جهاد دعوت می کند، نقش بسزایی در شکل گرفتن اندیشه اعضای سازمان جهاد اسلامی ایفا کرده است. تبلور عینی این اندیشه، در اوج گیری ملموس فعالیت های شهادت طلبانه گروه در چند سال اخیر، بویژه در شهر بیت المقدس، آشکار شده است.(5)
گرچه مهمترین عملیات شهادت طلبانه ای که به نام جهاد اسلامی به انجام رسید، همان عملیاتی است که گروه طارق و ناصر حلیس- هر دو از بیت المقدس- در 16/ 10/ 1986، به نام عملیات « باب المغاربه» انجام دادند، ولی در کنار این اقدام، عملیات دیگری در قلب غزه در کوی «الشجاعیه» در ششم اکتبر سال بعد انجام شد و یک افسر امنیتی اسرائیل در آن به هلاکت رسید. افزون بر این عملیات دیگری نیز به نام سازمان انجام شد، گرچه با موفقیتی مشابه عملیات پیشین روبرو نشد، البته این بجز عملیاتی است که پاره ای از بخشهای اقتصادی اسرائیل را مورد هدف قرار داده است. این شیوه شبیه استراتژی جنگ چریکی است که به هدفهای نظامی محدود نبوده و به میدان مشخصی برای نبرد متعهد نیست، بلکه بر متعدد بودن محورهای عملیات استوار است به طوری که به تمام بخشهای دولتی گسترش می یابد. البته، این به منظور به تحلیل بردن نیروی دشمن و واداشتن آن به نبرد درازمدت و پراکنده ساختن نیروی دفاعی آن است.
همچنین ساختار تشکیلاتی سازمان جهاد اسلامی از نظر به کارگیری گروههای ضربتی و گستردگی جغرافیایی وسیع، به ساختار ویژه جنگ چریکی شباهت دارد. سازمان جهاد اسلامی شکل هرمی سنتی را با شیوه هسته های کوچک چهار یا پنج نفره جایگزین ساخته است. این هسته ها به صورت مستقل کار می کنند و این امر تحرک و جا به جایی افراد را آسان تر می سازد. در مورد چگونگی تأمین مخارج این هسته ها و یا منابع تسلیحاتی آن اطلاعات دقیقی در دست نیست!! ولی تردیدی نمی توان داشت که با تکیه به « خارج» هرگز نمی توان در «عمق» نفوذ کرد...

جهاد اسلامی و رهبری آن

در منابع عربی و غربی به تأسیس جهاد اسلامی توسط « شیخ عبدالله درویش» مقیم روستای کفرقاسم در 1979، سال برافروخته شدن انقلاب اسلامی ایران، اشاره شده است. با این حال، وابستگی تشکیلاتی شیخ عبدالله به سازمان ثابت نشده است، ولی او رهبری گروه کوچکی را بعهده داشت که نام « أسرة الجهاد» را بر خود نهاده بود و در سال 1981 سرکوب شد. شیخ عبدالله در 1979 از وزارت آموزش و پرورش اخراج گردید. وی قبل از اخراج در مدرسه های روستای خود، کفرقاسم، تعلیمات دینی تدریس می کرد. سپس، در نتیجه تماسهایش با حرکت اسلامی، رهبری سازمان« اسرةالجهاد» بازداشت شد و پس از گذراندن 3 سال زندان، در 1983 آزاد گردید. وی پس از خروج از زندان به موعظه در مسجدها روی آورد و بر اهمیت آگاه سازی مذهبی و فراگیری دانش به عنوان ابزاری برای گسترش دعوت اسلامی و اجرای شریعت تأکید ورزید که این با استراتژی سیاسی سازمان جهاد اسلامی سازگار نیست.
درواقع، شیخ عبدالله درویش به اندیشه سنتی اخوان المسلمین و استراتژی شناخته شده آنان در مورد کار سیاسی، بویژه در زمینه تبلیغ، نزدیک می شود. شیخ عبدالله، تأثیرپذیری شدید خویش از اخوان، بویژه شیخ عمر تلمسانی، مرشد عام پیشین اخوان در مصر، را رد نمی کند. شیخ عبدالله درویش ریاست هیئت تحریره هفته نامه مذهبی الصراط را که در سرزمین اشغالی منتشر می شد، به عهده داشت... و به هر حال با صرف نظر از سابقه رهبری، باید اشاره کرد که رهبری سازمان جهاد اسلامی « شورائی» است و اسامی تمامی اعضا آن بطور رسمی اعلام نشده است. البته روش شیخ عبدالله تأثیری در سیر تکاملی جهاد نداشت و عناصر فعال در سازمان جهاد اسلامی مجله دیگری با اعتقاد بیشتر در مورد جهاد مسلحانه منتشر کردند. امروزه از شیخ عبدالعزیز عوده(6) به عنوان رهبر معنوی و دکتر فتحی شقاقی، به مثابه مسئول نظامی تشکیلات جهاد اسلامی، یاد می شود.(7) چنانچه به سخن در مورد رهبری های تشکیلاتی کنونی گروههای کاری که عملیات خود را به نام جهاد اسلامی به انجام رسانده اند، بپردازیم، مهمترین موضوع شایان توجه در این باره این است که رهبری در انحصار افراد خاصی نبوده است، بلکه بعضی از نظامیان پیشین فلسطین در سازمان جهاد اسلامی حضور دارند. از برجسته ترین افراد حرکت اسلامی، « جبار عمار»، سرگرد پیشین است. وی به فعالیتهای سیاسی- مذهبی در داخل زندانهای اسرائیل دست زده و فعالیت گسترده ای در نوار غزه داشته است. فعالیتهای وی از مصر، جائی که بخشی از زندگیش را در آن گذرانده، آغاز شده است. تبلیغات او بر محور جهاد متمرکز بود و درواقع مؤسس « حزب الله» در زندان بشمار می رفت و بعدها به همکاری با ساف پرداخت...
در این چارچوب، نام دیگری از درون نیروهای آزادی بخش فلسطین ظاهر شد و آن نام « احمد مهنا»‌ می باشد. وی رهبری یکی از جناحهای نظامی جهادی در نوار غزه را به عهده داشته است. او دوبار و آخرین بار در 1986 به اتهام وابستگی به این سازمان بازداشت شد و در سال 1989 هم از این سازمان جدا شد. ولی برخلاف عبدالله درویش، از اندیشه جهاد دور نشد... علاوه بر این برخی از افراد جهاد، به طور محدود از میان کارگران برخاسته اند. مانند « فرید ابومخ»- کارگر ساده از روستای المثلث- با تحصیلات دوره ابتدایی که بعدها فرمانده یکی از هسته های « اسرة الجهاد» در یکی از روستاهای المثلث شد.
از میان فعالان غیرنظامی گروه می توان« خالد دیاب» پزشک اهل رفح را نام برد. او در مصر زندگی می کرد و تحصیلات پزشکی را در دانشگاه الزقازیق به پایان رساند. وی قبل از بازگشت به سرزمین اشغالی،‌ فعالیت سیاسی داشته است. اینها از عمده ترین عناصری هستند که جریان اسلامی را در سرزمین اشغالی رهبری می کردند...

پی نوشت ها :

1. فهمی هویدی؛ « هولاء الاصولیین فی الارض المحتلة»،‌الاهرام(8/ 2/ 1978)، ص 3.
2. عادل سماره، « الجماعات الدینیه فی فلسطین»، روزنامه العرب، (11/ 12/ 1987)،‌ص 3.
3. محمد العصیمی، «قصة جامعه غزه الاسلامیه»،‌روزنامه الرای،(11/ 5/ 1987)، ص 5.
4. البیا در السیاسة، (15/ 8/ 1987)، ص 11.
5. گفتگوی نگارنده با شیخ عبدالعزیز عوده و دکتر فتحی شقاقی، از رهبری جهاد اسلامی فلسطین، دی ماه 1369، در نخستین کنفرانس اسلامی فلسطین، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه.
6. «شیخ عبدالعزیز عوده» رهبر معنوی جهاد اسلامی، تحصیل کرده الازهر و امام مسجدی در سرزمینهای اشغالی بود که پس از دستگیری و مدتی زندانی شدن، سرانجام به خارج از فلسطین تبعید شد.
7. دکتر« فتحی شقاقی»‌دومین شخصیت برجسته جهاد اسلامی است. وی در رفح بدنیا آمد. او مدتها در زندان رمله در بازداشت بسر می برد. سپس در اوت 1988 بخارج از فلسطین اشغالی تبعید شد. شقاقی از نظریه پردازان تشکیلات جهاد اسلامی است. او تحصیلات خود را در دانشگاه زقایق مصر به اتمام رسانده است. و اکنون به عنوان دبیر کل سازمان جهاد اسلامی شناخته می شود.

منبع: خسروشاهی، هادی؛ (1375) حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه، تهران: اطلاعات